خواجه عبدالکریم، خادم خاص شیخ ما ابوسعید بود. گفت: روزی درویشی مرا بنشانده بود تا از حکایتهای شیخ ما او را چیزی مینوشتم. چون پیش شیخ رسیدم پرسید که: چه کار میکردی؟ گفتم: درویشی حکایتی چند از شیخ خواست، آن را مینوشتم. گفت: ای عبدالکریم حکایت نویس مباش، چنان باش که از تو حکایت کنند.